۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه


مدت‌هاست که این تصویر روی دسک‌تاپ کامپیوتره، از بعد از عید، نگاهش آرومم می‌کنه، دستاش که اونطور روی سینه‌ش قفل شده و تار موهایی که از دو طرف صورتش پایین ریختن و طرح مبهمی از گوشش و خط سیاهی که توی چشماش کشیده و نگاهش ... نگاهش ...
آرامش بخشمه این نگاه و این دست‌ها، این خانوم نویسنده‌ای که کلمات رو می‌شناسه، این شهرزاد قصه‌گوی من.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.