اعتراف میکنم که چیزی یا کسی نیست که دوستش داشته باشم توی این دنیا، نه چرا، آقای پدرم رو از هر چیز و هر کسی بیشتر دوست دارم، جز این استثنا ولی هیچی، هیچ وقت عاشق نشدم و نموندم، هیچ طعم خاصی رو دوست ندارم، هیچ خوراکی مورد علاقهای ندارم، لواشک و آلوچه رو به هوای دوست داشتن دوستام دوست دارم و هیچ چیزی نیست که راضیم کنه، نه علوم، نه فیزیک نه نقاشی و نه عکاسی و نه کتاب و نه موسیقی.آدم گنده دماغی هستم که همه کاره و هیچ کارهم، کسی رو دوست ندارم و آدمایی که دوستم دارن رو از زندگیم میندازم بیرون، از هیچ چیزی لذت نمیبرم و مثل سگ هم از مردن میترسم ولی به نظرم تنها راهه برای آدمای خالیای مثل من!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.