۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

جلد دوم - قطعه‌ی 2 - آینی نینا
خونه‌هه برای یه نفر زیادی بزرگ بود، انقدر بزرگ که نبودن دومی، نبودن اون هم‌راه، هم‌دل، هم سر کلی توی ذوق می‌زد، نور ملایم خونه و عطر عودی که جلوی عکسا روشن بود و در نیمه باز اون اتاق که به قولی همون‌طور نگه داشته شده بود و قدم‌های دردناکی که بلند می‌شد تا برای ما چیزهایی که لازم داشتیم رو بیاره.
ایرادش همینه، آدم‌ها رو اونطور که هستن قبول نمی‌کنه، قبول نمی‌کنه که اون حضور، بی غم و بغض این یکی نمی‌شه که اصلا با هم به هم معنا می‌دن و حالا هی اصرار به حذف اون نور و بو و غم اون خونه.
همون اولش هم که گفتم، مگه عکس چی باید باشه؟ جز همون یک لحظه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.