جلد دوم - قطعهی 2 - آینی نینا
خونههه برای یه نفر زیادی بزرگ بود، انقدر بزرگ که نبودن دومی، نبودن اون همراه، همدل، هم سر کلی توی ذوق میزد، نور ملایم خونه و عطر عودی که جلوی عکسا روشن بود و در نیمه باز اون اتاق که به قولی همونطور نگه داشته شده بود و قدمهای دردناکی که بلند میشد تا برای ما چیزهایی که لازم داشتیم رو بیاره.
ایرادش همینه، آدمها رو اونطور که هستن قبول نمیکنه، قبول نمیکنه که اون حضور، بی غم و بغض این یکی نمیشه که اصلا با هم به هم معنا میدن و حالا هی اصرار به حذف اون نور و بو و غم اون خونه.
همون اولش هم که گفتم، مگه عکس چی باید باشه؟ جز همون یک لحظه؟
ایرادش همینه، آدمها رو اونطور که هستن قبول نمیکنه، قبول نمیکنه که اون حضور، بی غم و بغض این یکی نمیشه که اصلا با هم به هم معنا میدن و حالا هی اصرار به حذف اون نور و بو و غم اون خونه.
همون اولش هم که گفتم، مگه عکس چی باید باشه؟ جز همون یک لحظه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.