۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

I am cold, I am cold and I shall never be warm again

ژاکتم روی دسته‌ی صندلی مونده، یه کم عقب که می‌رم بوی دیشب می‌پیچه تو سرم.

فکر می‌کنم خودم قبول کردم این گوش شنوا بودن رو، حالا چه گله کنم از اینکه فکر می‌کنم به مهتابی که وسط خونه ممکنه بیفته و شبی که "تاریک‌تر" می‌شه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.