۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

خواب دیدم وسط خیابون، وسط عباس آباد، جلوی مدرسه، یه عالمه درخت سبز شده و از پشتش یه گردباد که سیاه بود می‌چرخید و می‌رفت و از کنار ما رد شد، بعد انگار یه جا افتاده بودم و یکی محکم به ساق پام می‌زد و من فکر می‌کردم مردم؟ نه، زنده‌ام پس هنوز.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.