۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

غافلگیرانه سرخوشم باز، نخواه، نذار که سرخوشی‌م به چیزی/کسی بسته شده باشه، نخواه، نذار.
سرخوشم به بارون و به باد سرد غروب و ابرهایی که پیچیدن به هم و خیابون‌هایی که تموم نمی‌شدن، به شب و به چراغ‌های شهری که زیر پام روشنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.