۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

یعنی همین شب بارونی، همین شبی که آسمون سفیده و زمین خیس و صدای ریزریز خوردن بارون به برگا میاد، همین شب که داشتم طرح مقاله رو آماده می‌کردم و ذوق داشتم که فردا همه چی رو بهت می‌گم، همین امشب باید ویرانم می‌کردی، همین امشب.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.